- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردا که رفت عمر وه نکردیم هیچ کار ساقی بیا که کار تو داری شراب آر
2 از چشمه سار چاه جوانی به نشنه ای آبی بده که پیر شوی ای امیدوار
3 تو شهریاره حسنی و شهر قدیم تست دلهای بیقرار که کردی درو قرار
4 چشم رمد گرفته ما بر تو گرفتند از مردم ضعیف فتادن عجب مدار
5 زآن دم که صحبت تو مرا اختیار شد کردند عقل و هوش ز من صحبت اختیار
6 پیران کار دیده شناسند قدر حسن در روزگار حسن تو مائیم پیر کار
7 پاکیزه روی چون گل و پاکیزه دامنی شایسته تو عاشق پاکیزه روزگار
8 در دل نشان محبت خالش ببوی زلف تا خوشه ها بدست کنی دانهای بکار
9 گر بتگرد روانی آب سخن کمال از چشمه سار خویش رود خضر شرمسار
10 خاک خجند را که ز شیراز کم نهند آمده به روزگار نو آبی بروی کار