- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قدر روز وصل تو نشناختیم لاجرم جان و جهان درباختیم
2 چون شکر در آب و موم از آفتاب در فراق روی تو بگداختیم
3 تا تو شمشیر جفا برداشتی ما سپر در روی آب انداختیم
4 آتشی در خرمن ما زد غمت با وجود سوختن درساختیم
5 در چنین حالی که ما را رو نمود دوستان از دشمنان نشناختیم
6 ای بسا اسب وفا کاندر جهان در پی مهر و وفایش تاختیم
7 چون خیالش در نمی گنجد به چشم خانه دل را بدو پرداختیم