ما چو زلف و چشمت ای از ابن یمین فریومدی غزل 78

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ما چو زلف و چشمت ای مهوش پریشانیم و مست

1 ما چو زلف و چشمت ای مهوش پریشانیم و مست جام نام و ننگ را بر سنگ قلاشی شکست

2 گو مکن دیوانه را عاقل نصیحت بهر آنک هوشیاری ناید از مست صبوحی الست

3 بر صَوامِع از صفای رویت ار عکسی فتد ای بسا غوغا که خیزد از صف اهل نشست

4 آرزو دارم به تریاق لب جان‌پرورت رحم کن چون مار زلف تابدارت دل بخست

5 مهر آن ماه کمان‌ابرو نه کار تست لیک از پشیمانی چه سود اکنون چو تیر از شست جست

6 دل به سان ماهی بر خاک از آنم می‌تپد کآید از یک بند زلف پر خمش پنجاه شست

7 دل به مهر دیگری ابن یمین دادی ز دست در جهان گر دیگری همتاش دانستی که هست

عکس نوشته
کامنت
comment