- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما به فریاد آمدیم از ناله شبهای خویش پرسشی میکنز رنجوران شب پیمای خویش
2 با همه خندان لبی بر من بگرید شمع جمع گر برو پیدا کنم این سوز ناپیدای خویش
3 من که بیقیمت نرم پیش کسان از خاک راه خود فروشیها کنم گر خوانیم مولای خویش
4 تا به بالای بلندت سر فرو آورده ام سر بلندم راستی از همت والای خویش
5 سرو بر طرف چمن وقتی به جای خویش بود تا تو سوی او برفتی او برفت از جای خویش
6 حسن و زیانی بناگوش ترا زیبد که یافت خلعت سودای زلفت راست بر بالای خویش
7 هم به خاک پات کش بر دیده بنشاند کمال گ ر فرستنی سوی او گردی ز خاک پای خویش