1 مائیم و نصیب جز جگر خواری نه وز هیچ کسی به ذرهای یاری نه
2 از مستی جهل امید هشیاری نه وز رفتن و آمدن خبرداری نه
1 تا عشق تودر میان جان است جان بر همه چیز کامران است
2 یارب چه کسی که در دو عالم کس قیمت عشق تو ندانست
1 هر شور وشری که در جهان است زان غمزهٔ مست دلستان است
2 گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است
1 چون شدستی ز من جدا صنما مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما
2 حق میان من و تو آگاه است هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند