ما از عمادالدین نسیمی دیوان اشعار فارسی 1

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

ما مظهر ذات کبریاییم

1 ما مظهر ذات کبریاییم ما جام جم جهان نماییم

2 ای تشنه! بیا که در حقیقت ما آب حیات جان فزاییم

3 ای در غلط از ره دوبینی آیا تو کجا و ما کجاییم؟

4 معلوم شود که غیر حق نیست از چهره نقاب اگر گشاییم

5 ما را عدم و فنا نباشد زانروی که عالم بقاییم

6 ای طالب صورت خدایی چون بگذری از دویی خداییم

7 شاهنشه اعظمیم اگرچه در کشور نیستی گداییم

8 زلفت چو دلیل ماست امروز در سایه دولت هماییم

9 ظاهر شود آفتاب وحدت از مشرق غیب اگر برآییم

10 در عالم بی چرا و بی چون بی چون و چگونه و چراییم

11 ای خواجه! اگر تو شمس دینی از روی حقیقت آنچه ماییم:

12 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد درآدم

13 ای ساقی روح پرور ما لعل تو شراب کوثر ما

14 رخسار تو: آفتاب عالم گفتار تو: شهد و شکر ما

15 سودای دراز «کنت کنزا» زلف تو نهاد در سر ما

16 فردوس و نعیم جاودان، نیست بی وصل رخ تو در خور ما

17 در ظلمت آفرینش، آمد خورشید رخ تو رهبر ما

18 کی دل بر ما قرار گیرد تا هست رخ تو دلبر ما

19 در بحر محیط عشقت، ای جان! پرورده شده است گوهر ما

20 اندیشه نبست هیچ صورت جز روی تو در برابر ما

21 ای مصحف بخت و فال دولت مسعود شد از تو اختر ما

22 از مهر تو گشت قلب ما زر شایسته سکه شد زر ما

23 ای جوهری ار ز روی معنی نشناخته ای تو جوهر ما

24 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

25 ای گوهر گنج لامکانی جانانه جان و جان جانی

26 در صورت نطق، آشکارا در باطن اگرچه بس نهانی

27 از عین تو شد ظهور اشیا ای گوهر لامکان! چه کانی؟

28 جانی و جهان و جسم و جوهر هرچیز که بود و باشد آنی

29 بگذر ز خود و ببین خدا را کاین است نشان بی نشانی

30 بر لوح وجود اگرچه حرفی آن نقطه تویی که در میانی

31 چون رفع نقاب کردی از رخ بی پرده شد آب زندگانی

32 ای موسی حق طلب! رها کن بحث «ارنی » و«لن ترانی »

33 اشیا همه ناطقند و گویا لیکن به زبان بی زبانی

34 فانی شو و در بقا وطن ساز ای طالب عمر جاودانی!

35 بر صورت آدمیم، اگرچه در خطه عالم معانی:

36 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

37 خورشید جمال ما عیان شد زان، ظلمت شرک و شک نهان شد

38 انوار تجلیات حسنش بر ذره فتاد و ذره جان شد

39 بر جسم رمیم چون نظر کرد او زنده و حی جاودان شد

40 بنمود به هرکه چهره خویش از شک برهید و بی گمان شد

41 از نقطه و حرف خط و خالش اسرار کلام حق بیان شد

42 هر ذره که شد قبول فضلش مقبول زمین و آسمان شد

43 چشمی که شد از رخش منور بینا به جمال غیب دان شد

44 تنزیل و کتاب صورت او تفسیر حقایق جهان شد

45 هفت آیت مصحف جمالش مفتاح رموز کن فکان شد

46 آن دل که نشان وصل او یافت گم گشت ز خویش و بی نشان شد

47 چون قوت صوت و نطق ما بود امری که وجود و خلق از آن شد

48 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

49 شد گنج نهان ما هویدا گنجی که از اوست عین اشیا

50 گنجی که عطای فیض او داد یاقوت به کوه و در به دریا

51 گنجی که ز کاف و نون او شد ترکیب وجود عالم انشا

52 گنجی که از او شد آفریده امروز و پریر و دی و فردا

53 گنجی که نصیب هر که شد دید در جنت جاودان خدا را

54 ای صورت غیر بسته در دل سهو و غلط تو هست از اینجا

55 در ظاهر و باطن دو عالم ماییم همه نهان و پیدا

56 ای بی خبر از جهان وحدت بگذر ز دویی و باش یکتا

57 ای مفلس! اگر به گنج معنی خواهی که شوی بصیر و بینا

58 قطع نظر از وجود خود کن از نفی و ثبوت و لا و الا

59 تا بر تو، چو آفتاب مشرق روشن شود این به مغرب ما

60 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

61 مخمور می شبانه ماییم پیمانه کش مغانه ماییم

62 مفتاح خزاین سماوات مفتوح شرابخانه ماییم

63 مست لب ساقی «سقاهم » در جنت جاودانه ماییم

64 در کوی قلندران تجرید بی ریش و بروت و شانه ماییم

65 از عالم لامکان و بی کیف مرغ الف آشیانه ماییم

66 چنگ و دف و بر بط و نی و عود اشعار تر و ترانه ماییم

67 آیینه صورت الهی در شش جهت زمانه ماییم

68 ای طالب ذات حق! خدا را گر می طلبی نشانه ماییم

69 بی حد و کرانه ایم، اگرچه حد همه و کرانه ماییم

70 سوزنده شرک و هستی غیر آن آتش یک زبانه ماییم

71 ای خواجه! ز روی واحدیت چون در دو جهان یگانه ماییم

72 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

73 در خانه نه رواق گردون ماییم ز اندرون و بیرون

74 لیلی نبود بجز رخ ما بر چهره خود شدیم مجنون

75 ای طالب حق! ببین خدا را در صورت خوب و حسن موزون

76 عشق رخ ماست، آنکه آمد از هستی هر دو عالم افزون

77 ای بنده به نفس شوم تا کی؟ دنیی طلبی ز همت دون

78 روزی که برای آفرینش پیوسته نبود کاف با نون

79 ماییم در این زمانه، ماییم در عالم بی چرا و بی چون

80 (ماییم که بوده ایم و هستیم بر حسن جمال خویش مفتون)

81 کی به شود، ای مریض شهوت! رنج تو ز فرفیون و افیون

82 دیوی که تو را زد، او نخواهد رام تو شدن، چه خوانی افسون؟

83 ای بی خبر از حقیقت ما! واقف شو از این اشارت اکنون:

84 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

85 ماییم جهان «لی مع الله » ما اعظم شأنی، الله الله

86 هستیم ز عاریت فقیری در هردو جهان به فضل حق شاه

87 یک قطره ز هفت کشور ماست از ماهی هفت بحر تا ماه

88 «ای سرو بلندقامت دوست » دور از تو همیشه دست کوتاه

89 آیینه ماه تیره گردد گر زانکه ز دل برآوریم آه

90 با تو غم دل چگونه گویم چون نیستی از غم دل آگاه

91 ماییم عزیز مصر معنی چون یوسف دل برآمد از چاه

92 ای گوشه نشین! مزن دم از عشق زانرو که نه ای تو مرد این راه

93 عشق تو به خود کشید ما را چون جذبه کهربا، تن کاه

94 ای صوفی! اگر چو باده صافی می نوش و مکن ز باده اکراه

95 تا چون خط او شود محقق پیش تو که ما به کام دلخواه:

96 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

97 ای رهبر ما به عالم ذات روی تو به حق سبع آیات

98 شایسته تاج سروری نیست آن سر که نشد فتاده در پات

99 ای مشرق آفتاب رویت مشکوة وجود جمله ذرات

100 بی اسب و رخ و پیاده و فیل فرزین تو کرده شاه را مات

101 ای سی و دو حرف خط و خالت در ارض اله و در سماوات

102 انی لعطشت ایها الروح من راحکم قم اسقنی هات

103 آن زمره که لات می پرستند انوار تو دیده اند در لات

104 در عشق رخ تو عاشقی، کو ما صار شهیدا انه مات

105 ای در طلبش نرفته گامی خواهی که رسی به کام هیهات

106 ای صوفی عمر داده بر باد می نوش و بیا که ما مضی فات

107 ماییم چو عین «کنت کنزا» ماییم چو نار و نور و مشکات

108 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

109 برقع ز رخ قمر برانداز اسرار نفهته را درانداز

110 از زلف و رخ آتشی و آبی در جان و دل مه و خور انداز

111 صد فتنه و شور و شر برانگیز آوازه روز محشر انداز

112 ظن همه را به حق یقین کن بنیاد شک از جهان برانداز

113 بویی به خطا فرست و آتش در نافه مشک و عنبر انداز

114 هردم ز برای فتنه، رسمی از غالیه بر گل تر انداز

115 ای عاشق سروقامت دوست! در پای مبارکش سر انداز

116 گنج و گهر است عشق جانان خود را تو به گنج و گوهر انداز

117 ای ساقی سلسبیل و کوثر پیمانه در آب کوثر انداز

118 بگشا سر خم که تشنه گشتند این باده کشان ساغر انداز

119 ای طایر عالم هویت وی سی و دو مرغ شهپر انداز

120 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

121 ماییم امین سر اسما ماییم حقیقت مسما

122 در صورت آب و خاک پنهان در خال و خط نگار پیدا

123 ای حسن تو در جهان خوبی بی شبه و شریک و مثل و همتا

124 ماییم سفینه ای که در وی جمع آمده است هفت دریا

125 عین همه گر نه ای، چرا نیست غیر از تو حقیقتی در اشیا

126 ای طالب گوهر حقیقت! در بحر دل است، دیده بگشا

127 نظاره صورت خدا کن در سی و دو خط وجه زیبا

128 ای در طلب لقای محبوب دل صاف کن، آینه مصفا

129 هیهات که حق نبینی امروز ای غره به وعده های فردا

130 جز روی تو بت نمی پرستیم ای کعبه حسن و قبله ما

131 چون از گل آدم، ای نسیمی ترکیب وجود ما شد انشا

132 روح القدسیم و اسم اعظم روحی که دمیده شد در آدم

عکس نوشته
کامنت
comment