1 ما بر در شکریم و قناعت همه سال فارغ شده از نیک و بد اهل جدال
2 نی دل سوی ماضی و نه بر مستقبل چشم در کلبه عزلتیم مشغول بحال
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز