1 ما بر در شکریم و قناعت همه سال فارغ شده از نیک و بد اهل جدال
2 نی دل سوی ماضی و نه بر مستقبل چشم در کلبه عزلتیم مشغول بحال
1 هر چند مدتی شدم از روی اضطرار دور از جناب حضرت میمون شهریار
2 شاه جهان پناه که بر تخت خسروی یک تا جور ندید چو او چشم روزگار
1 هر که را توفیق ایزد یار و دولت یاورست خاکپای آسمانسای تواش تاج سرست
2 این منم یارب که از بیدای حیرت چون کلیم سوی طور عزتم نور تجلی رهبرست
1 ای کرده روز را ز شب قیرگون نقاب یعنی فکنده سایه سنبل بر آفتاب
2 دانی عرق چگونه بود بر عذار او چون بر صحیفه گل تر قطره گلاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به