1 ما بنده ز جانیم و تو فرمان می ده دردیست مرا از تو و درمان می ده
2 ای دل اگرت به دست افتد وصلش جان پیش رخ نگار آسان می ده
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 چه خوش باشد شبی تا روز مهتاب فتاده از رخش در روی مه تاب
2 ز نور روی چون خورشید برده نگار مهوشم از چشم ما خواب
1 گر آیی تنگ یک شب در بر ما فدای پای جانان این سر ما
2 چه دولت باشد آن یارب که ناگاه درآیی همچو سروی از در ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به