1 در ورطهٔ کشاکشِ دوران فتادهایم این بحر را چو موج، کمان کبادهایم
2 در جوش این میحط کسی را چه اختیار چون موج، ما عنان خود از دست دادهایم
3 رفتند دوستان چو گل و لاله زین چمن چون سرو از برای چه ما ایستادهایم
4 در راستی چو شمع نداریم پشت و روی با اهل روزگار چو دست گشادهایم
5 در راه او به عمر نداریم احتیاج شاطر چه میکنیم که ما خود پیادهایم
6 ما از کجا سلیم و غم عشق از کجا دل را به دست خویش بر آتش نهادهایم