ماییم و جام باده و سودای از قاسم انوار غزل 377

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

ماییم و جام باده و سودای آن نگار

1 ماییم و جام باده و سودای آن نگار هر کس مناسب گهر خود گرفت یار

2 ای دوست، انتظار مفرما، که بعد ازین دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار

3 گو صید عشق خواهی آهو دلی مکن همراه عشق باش، که شیریست در شکار

4 هر کس که جان نبازد در ابتلای عشق در روز حشر باشد از دوست شرمسار

5 جان را مدد فرست، که جانم بلب رسید از صبر بی نهایت و اندوه بی شمار

6 چون هر چه کاشتی و ازان تخم بدروی گر نیک مرد راهی، رو تخم بد مکار

7 قاسم، در آن مقام که ذکر فنا رود از ما در این شمار نگیرند اعتبار

عکس نوشته
کامنت
comment