-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما و دل دیگر به کوی تندخوی تازهای هر زمان داریم با هم گفتگوی تازهای
2 نه به مهر و ماه ماند، نه به گلهای چمن هست با شاخ گل ما رنگ و بوی تازهای
3 تا به چشم پاک بینم بر رخ او، دیده را میدهم از گریه هردم شستوشوی تازهای
4 از مقیمان حریم وصلم، اما از دلم میتراود شکوه چون آب از سبوی تازهای
5 گه به یاد زلف میگریم، گهی از شوق خط هر زمان دارم چو طفلان آرزوی تازهای
6 هر قدم ضعفم به راه وصل افزون میشود آب باریکم که میآیم به جوی تازهای
7 از سر سبز خود ای خضر این همه خرم مباش آن قدر قدری نمیدارد کدوی تازهای
8 بس که عریانیم، چون آیینه از شرمندگی هرکه را دیدیم، میسازیم روی تازهای
9 راه عشق است این که باشد رهروانش را سلیم هر نشان پا، مزار آرزوی تازهای