ما هم از بزم صبوح آمد از امیرعلیشیر نوایی غزل 49

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

ما هم از بزم صبوح آمد برون مست خراب

1 ما هم از بزم صبوح آمد برون مست خراب جلوه گر افتاد و حیران چون ز مشرق آفتاب

2 رفت اهل انجمن هر سوی چون انجم فرو چشمشان شد صبحدم چون چشم نرگس مست خواب

3 او مرا چون دید سرمستانه کرده عربده کرد با صد قهر لطف آمیز این نوعم خطاب

4 کای تو از ناقابلی مردود بزم خاص ما بلکه از بی طالعی افتاده در هجرت عذاب

5 جای آن دارد که بر فرق تو رانم تیغ قتل تا که از خونت همه روی زمین گردد خضاب

6 در چنین صبحی که بود احباب با ما باده نوش تو شده غایب مگر زین بزم بودت اجتناب

7 من نهاده با هزاران لرزه عارض بر زمین بر زبانم صد سخن اما که را حد جواب؟

8 دید چون وقتم دگرگون گشت و حال از دست رفت خنده زد وانگه ز ساقی جست یک جام شراب

9 گفت ای فانی بگیر این می ز دست ما بنوش چون که نوشیدم سوی ملک عدم کردم شتاب

عکس نوشته
کامنت
comment