-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نظاره جمال تو بیهوشی آورد وز یاد هر که جز تو فراموشی آورد
2 در دل شکست ناوک آهم چه حاجت است کز خط رخ تو رسم زره پوشی آورد
3 نبود بغیر عشق هنر چون کشی نقاب بس بی هنر که رو به هنرکوشی آورد
4 چون جام گیرد از لب تو کام رشک آن عشاق را به خون جگرنوشی آورد
5 مردم ز ناله کاش نهی بر دهان مرا مهری ز لعل خویش که خاموشی آورد
6 گر چون نهال تازه وتر، قدکشی به باغ در شاخ خشک میل هم آغوشی آورد
7 جامی چه سان به حال خود افتد که دمبدم هوشش برد غم تو و مدهوشی آورد