به یاد روی تو خورشید را نظاره کنم از سعیدا غزل 491

سعیدا

سعیدا

سعیدا

به یاد روی تو خورشید را نظاره کنم

1 به یاد روی تو خورشید را نظاره کنم خیال چشم تو را روز و شب چه چاره کنم

2 چو بحر و گوهر یکدانه گر به کف آیی تو را کشم به میان، خویش را کناره کنم

3 گذارم آن قدر ای چرخ، داغ بر سر داغ که آفتاب و مه و اختر و ستاره کنم

4 چه شد که کشت مرا امشب از جفا چون شمع شبی دگر چو شود زندگی دوباره کنم

5 به صد دلیل حسد می برند بدخواهان شرر مثال اگر جا به سنگ خاره کنم

6 عبادت صنمی می کنم که می داند اگر به گوشهٔ [ابروی] دل اشاره کنم

7 زیاده می شودم همچو گل پریشانی اگر هزار گریبان خویش پاره کنم

8 سیاه بختی ذاتی نمی رود از من چو ماهتاب اگر کار صد ستاره کنم

9 اگر نهند سعیدا میان تابوتم ز شوخ چشمی خود خواب گاهواره کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر