نظاره کن در آینه خود را، از هلالی جغتایی غزل 306

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

نظاره کن در آینه خود را، حبیب من

1 نظاره کن در آینه خود را، حبیب من اما بشرط آنکه نگردی رقیب من

2 من از وطن جدا و دل من ز من جدا آگاه نیست یار ز حال غریب من

3 زین سان که درد عشق توام ساخت ناتوان مشکل زیم، اگر تو نباشی طبیب من

4 تا کی خورم غم و پی تسکین درد خویش گویم بخود که: در ازل این شد نصیب من؟

5 آزرده شد هلالی و آن گل نگفت هیچ: تا کی جفای خار کشد عندلیب من؟

عکس نوشته
کامنت
comment