شد سوار شتر آن کهنه از ملک‌الشعرا بهار منظومه‌ 5

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شد سوار شتر آن کهنه حریف

1 شد سوار شتر آن کهنه حریف مادر خویش گرفته به ردیف

2 راند جمازه و آن مام نژند اندر آن وادی تاریک فکند

3 نان و آبی بنهادش به کنار بازگردید به نزدیک نگار

4 گفت ‌زالی که ‌دلت را خون ساخت رفت جایی که عرب نی انداخت‌!

5 شب شد و نعرهٔ شیران برخاست پرشد آوای ددان از چپ و راست

6 دست بگرفت زن از هول به چهر مادرانه به لبش خندهٔ مهر

7 زیر لب زمزمه‌ای ساز نمود وز جدایی گله آغاز نمود

عکس نوشته
کامنت
comment