- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود آیا که زما پیر مغان یاد کند بیکی جرعه ام از قید تن آزاد کند
2 دل تو را بیند و خاموش شود چون غنچه بلبل آنست که گل بیند و فریاد کند
3 بشکر خنده آن خسرو شیرین دهنان افکند شوری و خلقی همه فرهاد کند
4 منکه از وسوسه عقل سراپای غمم هم مگر باز غم شاد کند
5 با دل آن کرد بت من که به بتخانه خلیل کو خلیلی که زنو خانه ای بنیاد کند
6 من خرابم زازل پیر خرابات کجاست که به معماری پیمانه ام آباد کند
7 این بدیها که سرشته بگلم روز نخست عشق گو نیست کند و از نوم ایجاد کند
8 عشق چه دست خدا نو رهدی مظهر حق که سلیمان زدمش تکیه ابر باد کند
9 علی عالی اعلا که نبی مدنی از وجودش همه جا فخر به داماد کند
10 خاکبوس شه طوسش بدهد آشفته هر کرا پیر طریقت چو تو ارشاد کند