شد به زلفش دل شکسته اسیر از جامی غزل 446

شد به زلفش دل شکسته اسیر

1 شد به زلفش دل شکسته اسیر رب سهل علیه کل عسیر

2 صبر اندک غم فراوان است آنچه دارم من از قلیل و کثیر

3 پیر من خم باده کهن است مستفیضم ز فیض باطن پیر

4 رفتی از چشم و حاضر است خدای که نیی غایبم ز پیش ضمیر

5 وعده بوسه با دهان مفکن بر من خسته کار تنگ مگیر

6 بنده جامی اگر کشد پیشت تحفه جان به لطف خود بپذیر

7 نیست بر طبع نازکت پنهان نکته «تحفة الفقیر حقیر»

عکس نوشته
کامنت
comment