1 بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
2 که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
3 آصف عهد جلال دول و دین منصور آن فریدون منش جم حسب پاک نسب
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نگارینا نمیشاید ترا گفتن برخ ماهی که در حسنت کسی همتا ندید از ماه تا ماهی
2 ز نور روی تو خورشید اگر نه ذره ئی بودی برین پیروزه او رنگش مسلم کی شدی شاهی
1 صبح سعادت از افق خرمی دمید ساقی بیار باده که وقت طرب رسید
2 خیز آتش گداخته در آب بسته ریز یعنی که آبگینه ملون کن از نبید
1 دهم شب از مه ذوالحجه بود اول شام گذشته هفتصد و پنجاه و چهار ز سال
2 که نامدار جهان پهلوان علی خواجه نهاد روی بدرگاه ایزد متعال
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به