1 بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
2 که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
3 آصف عهد جلال دول و دین منصور آن فریدون منش جم حسب پاک نسب
1 واجب بود از راه نیاز اهل زمن را در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
2 آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست رایش بصفا روی زمین را و زمن را
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 منت خدایرا که بتوفیق کردگار نامی که جست یافت جهانگیر نامدار
2 نوئین عهد خسرو خسرو نشان حسین آنکس که روزگار بدو دارد افتخار