-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
2 ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات
3 مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور مرا خلاص بود گر شود سراب فرات
4 بگردم از قدم او قطب را بود حرکت بایستم ز فا گر کند زمانه ثبات
5 کنم سجود بتی را که مرده زنده کند دگر به هرچه ارادت کنم کم است ازلات
6 بهشتیی به کف آرم به از هزار بهشت چو مونسیم نباشد چه می کنم ز حیات
7 خوش است بر لبِ شیرین و پر نمک سبزه بلی به گرد نمک ساز نا درست نبات
8 بلای جانِ منا آفت دلا ز تو ام به حالتی که در آن باب عاجزم ز صفات
9 هوایِ عشقِ تو چون اوفتاد در سرِ من نزولِ شاه به ویرانه ی گدا هیهات
10 برابرِ نظرم ایستاده ای به خیال به هر طرف که به عمدا نظر کنم ز جهات
11 کنون که قدرت بخشایش است رحمت کن هزار یاد نزاری چه سود بعدِ وفات