- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منتظری عمرها گر بگذاری نشست آخر از آن ره بر او گردسواری نشست
2 هرکه ز دشت وجود خاست درین صید گاه بهر وی اندر کمین شیر شکاری نشست
3 گرد تو را چون رساند فتنه به میدان دهر هرکه سر فتنه داشت رفت و به کاری نشست
4 غمزه زنان آمدی شاهسوار اجل تیغ به دست تو داد خود به کناری نشست
5 خون مرا گرچه داد عاشقی تو به باد هیچ ازین رهگذر بر تو غباری نشست
6 در قدح عشقریز باده مرد آزمای کز سر دعوی به بزم باده گساری نشست
7 محتشم خسته را پر بره انتظار چهره به خون شد نگار تا به نگاری نشست