منتظر باشند شب‌ها عاشقان از همام تبریزی غزل 10

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

منتظر باشند شب‌ها عاشقان ناکرده خواب

1 منتظر باشند شب‌ها عاشقان ناکرده خواب تا برآید بامداد از شرق کویت آفتاب

2 آفتابی می‌کند از مشرق رویت طلوع کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب

3 پرتو روی تو نگذارد که بینم صورتت دست غیرت بست بر رویت هم از رویت نقاب

4 عاشقان را زلف تو زنجیر بر گردن نهاد گشت از اقبال رویت هندویی مالک رقاب

5 حسن را از دیده‌ها پیوسته پنهان داشتن جز به روز روی تو بیرون نیامد از حجاب

6 جز وصالت آرزویی نیست جان را از جهان عقل می‌گوید خیال است این مگر بینی به خواب

7 گر شراب این است کز عشق تو ما را در سر است باده مستان را فریبی می‌نماید چون سراب

8 در میان غنچه خندان گل هر بامداد می نماید قطره‌ها چون بر رخ خوبان گلاب

9 چیست دانی آن صبا چون وصف حسنت می‌کند در دهان غنچه از ذوق لبت می‌آید آب

10 ز انتظار وعدهٔ وصلت به جان آمد همام هم نگفتی این سخن گر عمر ننمودی شتاب

عکس نوشته
کامنت
comment