هزار ناله ز دست فراق از جهان ملک خاتون غزل 426

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

هزار ناله ز دست فراق و صد فریاد

1 هزار ناله ز دست فراق و صد فریاد که کند خانه ی صبرم ز بیخ و از بنیاد

2 به خون دیده ام آمیخت خاک راهش را نکرد رحم بر این اشکهای مردم زاد

3 صبا پیام من خسته سوی جانان بر بگو که چند به غمخواریم شوی دلشاد

4 ببرد آب رخم آتش فراق رخش چو خاک راه مرا تا بکی دهی بر باد

5 بگو چگونه ز دستم دهم که جان منی به اختیار کسی جان نمی تواند داد

6 به غور حال دل خستگان خویش برس وگرنه بر در دادار از تو خواهم داد

7 یقین که داد من خسته از تو بستاند چرا که بر من بیچاره رفت بس بیداد

8 مرا ستاره و مه در نظر نمی آید که تا دو دیده ی جانم بر آن جمال افتاد

9 فغان و ناله ام از چرخ هفتمین بگذشت چرا نمی رسد آخر به گوش او فریاد

10 به جان رسید دل من ز دست هجرانش طریق عشق که گویی که در جهان بنهاد

11 بکن ز روی کرم رحمتی به حال جهان که آفرین خدای جهان به جانت باد

عکس نوشته
کامنت
comment