- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هزار ناله ز دست فراق و صد فریاد که کند خانه ی صبرم ز بیخ و از بنیاد
2 به خون دیده ام آمیخت خاک راهش را نکرد رحم بر این اشکهای مردم زاد
3 صبا پیام من خسته سوی جانان بر بگو که چند به غمخواریم شوی دلشاد
4 ببرد آب رخم آتش فراق رخش چو خاک راه مرا تا بکی دهی بر باد
5 بگو چگونه ز دستم دهم که جان منی به اختیار کسی جان نمی تواند داد
6 به غور حال دل خستگان خویش برس وگرنه بر در دادار از تو خواهم داد
7 یقین که داد من خسته از تو بستاند چرا که بر من بیچاره رفت بس بیداد
8 مرا ستاره و مه در نظر نمی آید که تا دو دیده ی جانم بر آن جمال افتاد
9 فغان و ناله ام از چرخ هفتمین بگذشت چرا نمی رسد آخر به گوش او فریاد
10 به جان رسید دل من ز دست هجرانش طریق عشق که گویی که در جهان بنهاد
11 بکن ز روی کرم رحمتی به حال جهان که آفرین خدای جهان به جانت باد