-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
وهوظهیرالدین عبداللّه بن شرف الدین عمر شفروهی. شفروه از مضافات اصفهان صِیْنَتْعَن الحَدَثانِ است. تحصیل علوم معقول ومنقول نموده و طریق تحقیق فروع و اصول پیموده. محمد عوفی در تذکرهٔ خود تمجید وی کرده. غرض، از افاضل فضلاء دوران و از اماجد عرفای ذی شان عارف معارف لاهوت و سالک مسالک جبروت. متمکن مکان طریقت ومتوطن موطن حقیقت بوده. گاهی خیالِ نظم میفرموده. تیمّناً و تبرّکاً چند رباعی از آن جناب تحریر میشود: ,
2 ای ذات شریفت بری از چون و چرا رخشنده ز نور قدمت هر دو سرا
3 تا چند چو چشم ای گرامی شب و روز عالم به تو بینیم و نبینیم ترا
4 هر یوسف کوست با خود اندر چاه است هر گرگ که بی خود است بر درگاه است
5 آن کو همه را دیده یکی گمراه است آن کس که یکی را همه دید آگاه است
6 تن ملحد و جان موحد آمد ز دو حد این سوی احد گراید آن سوی لحد
7 کی باشد و کی که آید از یار مدد ملحد به لحد رسد موحد به احد
8 خاک درِ تو چو سرمه در دیده برم وانگه به نظر پردهٔ افلاک درم
9 تو با من و رحم نه که در من نگری من با تو و زهره نی که در تو نگرم
10 ای دل ز دم ستور و دد بیرون شو عاشق شو و از بندِ خرد بیرون شو
11 چون گویندت ز نیک و بد بیرون شو بیرون مشو از خود وز خود بیرون شو