وز پی آن بود ارادت و خواست از جامی هفت اورنگ 7

وز پی آن بود ارادت و خواست

1 وز پی آن بود ارادت و خواست خواستی لایزال بی کم و کاست

2 فعل هایی که از همه اشیا نو به نو در جهان شود پیدا

3 گر ارادی بود چو فعل بشر ور طبیعی بود چو سیل و حجر

4 منبعث جمله از مشیت اوست مبتنی بر کمال حکومت اوست

5 نخلد بی ارادتش خاری نگسلد بی مشیتش تاری

6 فی المثل گر جهانیان خواهند که سر مویی از جهان کاهند

7 گر نباشد چنان ارادت او نتوان کاستن سر یک مو

8 ور همه در مقام آن آیند که بر آن ذره ای بیفزایند

9 ندهد بی ارادت او سود نتوانند ذره ای افزود

عکس نوشته
کامنت
comment