وان دگر آن که صحبت مولا از جامی هفت اورنگ 115

وان دگر آن که صحبت مولا

1 وان دگر آن که صحبت مولا کرد ایثار بر همه دنیا

2 روز و شب صحبت خدای گزید دل ز پیوند ماسوا ببرید

3 کرد خالی ز ما خلق خود را داد یکبارگی به حق خود را

4 دست و دل از هر آرزو بگسست هر چه شد قید او ازو بگسست

5 صحبتی در گرفت تنگ بسی که نگنجید در میانه کسی

6 مگر آن کس که محو خود کرده ست ترک پیوند نیک و بد کرده ست

7 کرده بر خویش جیب هستی شق بر زده سر ز جیب هستی حق

8 خاک بر حرف خویش پاشیده بل کزین دفترش تراشیده

9 از من و ما نهاده بیرون پای سر مویی نمانده زو بر جای

10 یکسر از موی هستی خود رست موی را نیست جای و او را هست

11 بس که خود را ز موی سنجد کم گنجد آنجا که مو نگنجد هم

عکس نوشته
کامنت
comment