-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وان دگر آن که صحبت مولا کرد ایثار بر همه دنیا
2 روز و شب صحبت خدای گزید دل ز پیوند ماسوا ببرید
3 کرد خالی ز ما خلق خود را داد یکبارگی به حق خود را
4 دست و دل از هر آرزو بگسست هر چه شد قید او ازو بگسست
5 صحبتی در گرفت تنگ بسی که نگنجید در میانه کسی
6 مگر آن کس که محو خود کرده ست ترک پیوند نیک و بد کرده ست
7 کرده بر خویش جیب هستی شق بر زده سر ز جیب هستی حق
8 خاک بر حرف خویش پاشیده بل کزین دفترش تراشیده
9 از من و ما نهاده بیرون پای سر مویی نمانده زو بر جای
10 یکسر از موی هستی خود رست موی را نیست جای و او را هست
11 بس که خود را ز موی سنجد کم گنجد آنجا که مو نگنجد هم