برآ به پای خرد گرد آن برآمده کاخ از جامی غزل 141

برآ به پای خرد گرد آن برآمده کاخ

1 برآ به پای خرد گرد آن برآمده کاخ درآی در حرم انس قدسیان گستاخ

2 برون ز حس و جهت صدهزار جهان چه تنگ ساخته ای بر خود این جهان فراخ

3 به سربلندی کاخ جلال و جاه مناز کز انقلاب زمان خاک گردد آخر کاخ

4 چو دل ز زرق و ریا پاک نیست ای صوفی چه سود دلق ریا پاک شستن از اوساخ

5 بود ز قوت عرفان تذلل عارف بلی ز پری میوه بود تواضع شاخ

6 چو درد عشق نداری سرایتی نکند اگر به چرخ رسانی نفیر آوخ و آخ

7 ز شیخ چله حذر جامیا که می نگزد دوباره مار خردمند را ز یک سوراخ

عکس نوشته
کامنت
comment