به آن بالا و رخ بر هر زمین کان نازنین از جامی غزل 176

به آن بالا و رخ بر هر زمین کان نازنین پوید

1 به آن بالا و رخ بر هر زمین کان نازنین پوید سزد کز سایه او سرو خیزد یاسمین روید

2 کنم از پرده های دیده و دل فرش راه او دریغ آید مرا کان پای نازک بر زمین پوید

3 لبش باده ست اگر تلخی کند از وی چه آزارم زهی نادان کسی کز باده طعم انگبین جوید

4 تنم ز اندوه شد چون موی چنگ مویه گر گوتا گشاید موی و بر حال من اندوهگین موید

5 نه هر سجده که جز در قبله رویش برد عابد چو بیند ابرویش را از خوی خجلت جبین شوید

6 مشام جان شد اندر چین زلف او بدانسان خوش که درد سرکشد گر نافه آهوی چین بوید

7 مغنی چون کند بر نظم جامی ساز چنگ خود ز بزم روشنان ناهید بر وی آفرین گوید

عکس نوشته
کامنت
comment