- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد بی درمان بعالم دردماست کانچنان سرو روان از ما جداست
2 محنت ایام و غم های جهان ز اشتیاق او نصیب جان ماست
3 کی علاج درد ما داند طبیب درد و سوز عشق دردم را دواست
4 در هوایش رفت عمر و همچنان جان و دل در آرزوی آن لقاست
5 من فدای آنکه از هستی خویش نیست گشت و در بقای بی فناست
6 حیرت اندر حیرت آمد حال ما هر دمش با ما چو نوعی عشوه هاست
7 واقف حال اسیری آن کسی است کو بدرد عشق دایم مبتلاست