جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون
جهان ملک خاتون

تا تو از لب کرده ای درمان از جهان ملک خاتون غزل 38

غزل 38 ام از 1809 غزلیات

تا تو از لب کرده ای درمان ما

1 تا تو از لب کرده ای درمان ما آتشی افکنده ای در جان ما

2 نور چشم ما تو مردم زاده ای یک شبی از لطف شو مهمان ما

3 در نیاید چشم بیدارش به خواب بر سر هر کو رسد افغان ما

4 گفتم از دستش برون آریم دل چون کنم دل نیست در فرمان ما

5 یک نظر گفتم کند در ما ولی هست فارغ از گدا سلطان ما

6 در چمن از جست و جوی قامتت شد پراکنده سر و سامان ما

7 بی تکلّف راست گویم در جهان نیست قدّی چون قد جانان ما

8 بس عجب دیدم که آن سرو سهی چون برون رفت از سر پیمان ما

9 عید رویش گفت با من کای جهان جان چه باشد تا کنی قربان ما

10 چند گردد بر سر کویت مدام این دل مسکین سرگردان ما

11 دل ببرد از ما و رفت آن بی وفا کشت تخم قهر خود در جان ما

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما

شاعر شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما چه کسی است ؟

شاعر شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما جهان ملک خاتون می باشد.

شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما چیست ؟

قالب شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما غزل است

مضمون اصلی شعر تا تو از لب کرده ای درمان ما چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه است.
بنر