تا به شکار رفته‌ای گشته دلم شکار از قاآنی غزل 45

تا به شکار رفته‌ای گشته دلم شکار غم

1 تا به شکار رفته‌ای گشته دلم شکار غم هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم

2 گر نه ز محنت زمان شاه شود مرا ضمان نیست ز بختم این گمان کاو برهاندم ز غم

3 تا پی صید آهوان خنگ ملک بود روان جان و دلم بود نوان از چه ز آه دم‌به‌دم

4 شه به غزال بسته دل من ز هزال خسته‌ دل او ز خیال رسته دل، من ز ملال بسته دم

5 ای بت شنگ شوخ لب خیز و بسیج کن طلب تا بجهیم ازین کرب، تا برهیم ازین الم

6 چند قرین ناله‌ای داغ به دل چو لاله‌ای خیزو بده پیاله‌ای تا برهیم ازین نقم

7 چین بگشا ز گیسوان، تازه کن از طرب روان چند زنی بر ابروان این همه پیچ و تاب و خم

8 مژده بده که صبحگه شاه جهان رسد ز ره از قمرش بسر کله وز ملکش به‌بر خدم

عکس نوشته
کامنت
comment