1 تا مهر تو در سینه صد چاک نشست گردی ز حسد بر دل افلاک نشست
2 پیوست به تن، ز جان چو بگذشت غمت این تیر ز صید جست و در خاک نشست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از زبان من غرض گو گرنه حرفی تازه بست بار اوراق تغافل را چرا شیرازه بست؟
2 ای که گویی نیست با معشوق کاری عشق را محمل لیلی که غیر از عشق بر جمازه بست؟
1 صوت بلبل را شنیدم ناله زاری نداشت آسمان در نُه قفس چون من گرفتاری نداشت
2 بر دل تنگم ندانم عافیت را در که بست با وجود آنکه این ویرانه دیواری نداشت
1 رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا
2 مدعی بر خویش میپیچد چو مکتوب از حسد ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **