تا عشق توام زبون گرفته ست از جامی غزل 184

تا عشق توام زبون گرفته ست

1 تا عشق توام زبون گرفته ست دل قاعده جنون گرفته ست

2 چون لاله مرا ز داغ عشقت آتش به همه درون گرفته ست

3 گل را ز بنفشه نیست آن حسن کز خط رخ تو کنون گرفته ست

4 از شحنه روزگار ما را لعل تو خطی به خون گرفته ست

5 در دور لب تو ساقی بزم دست از می لاله گون گرفته ست

6 زانسان که بود سکون الف را در دل قد تو سکون گرفته ست

7 تا روی تو خط فزود جامی از مهر و مهش فزون گرفته ست

عکس نوشته
کامنت
comment