- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا از لب و چشم تو به عالم خبر افتاد صد صومعه ویران شد و صد خانه برافتاد
2 بر طور دل افتاد شبی پرتو رویت جان مست تجلی شد و از پای درافتاد
3 در کوی هوای تو قدم کی نهد آن کو کرد از خطر اندیشه و در فکر سر افتاد
4 زاهد که طریقش همه شب ذکر و دعا بود در عشق تو با ناله و آه سحر افتاد
5 (بردار سر از خواب خوش ای خفته که آتش در جان گل از ناله مرغ سحر افتاد)
6 با غمزه بگو حاجت شمشیر زدن نیست کان تیر که بر جان زده ای کارگر افتاد
7 (از پختن سودای سر زلف سیاهت حاصل همه این بود که خون در جگر افتاد)
8 گر شعله زند بر دل خورشید بسوزد این آتش سودا که مرا بر جگر افتاد
9 آمد به سر کوی دلم دوش خیالش جان نعره زنان از حرم تن به در افتاد
10 مقبول نظرها شد و منظور الهی آن دل که به نزد تو قبول نظر افتاد
11 در وصف گل روی تو پیچید نسیمی اشعار منقش همه زان خوب و تر افتاد