-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا شمع جمال تو بر افروخت به مَجمَع بنشست شعاع نظر شمع مشعشع
2 خورشید ز رخسار تو در عین حجابست تا باز شد از پرتو رخسار تو بُرقع
3 واعظ فزع روز قیامت که بیان کرد گر بخت جوان بادی و از عمر تمتع
4 خاک در آنم که به روبند حواری هِجرانُکَ ذا مِن فَزع الاَکبَرِ افزَع
5 در ره به ادب باش وتواضع که به هر گام خاک در او را به سر ریشه ی مقنع
6 زاهد نفس سوختگان سرد نباشد فرقیست به زیر پی و تاجیست مرصّع
7 هان ابن حسام این دو نفس فرصت ایام پرهیز که آتش نزنندت به مرقع
8 برخور ز جوانی و تمتُّع طلب از عمر در یاب و مکن تکیه برین عمر مودّع