1 تا گشودی دو زلف عنبرسای باد شد عود سوز و نافه گشای
2 جای ما کوی تست، جور مکن که بدینها نمیرویم از جای
3 بتماشا چو سرو قامت یار بر لب جوی شد قدح پیمای
4 بنگر در هوای آن لب لعل گشته چشم پیاله خون پالای
5 نرگس مست را فکند از چشم چمن از ساقیان بزم آرای
6 هر که را پیر عقل شد رهزن قول مطرب نگشت راهنمای
7 سخن از زلف او مگو شاهی تا نیفتد سراسر اندر پای
دیدگاهها **