1 تا مستی هستیت نگردد لاشی از جام وصال او کجا نوشی می
2 تا در نظرت نقش توئی می ماند در کوی حقیقت نبری هرگز پی
1 پیش از بنای دیر جهان دیر سالها با دوست بودهایم به انواع حالها
2 سرخوش ز جام وصل و در آغوش یار خود بودیم بیجفای رقیب و ملالها
1 ای رخ چون گلشن تو روضه رضوان ما چین زلف بیقرار آرامگاه جان ما
2 در کمان ابروان آن چشم کافر کیش تو می نهد هر دم خدنگ غمزه در قربان ما
1 ای ذات تو ظاهر شده بر صورت اسما اسمای تو بر صورت عالم شده پیدا
2 پیدا شده از مهر رخت جمله ذرات ز آئینه هر ذره جمال تو هویدا