1 تا شاهد حسن گل به بازار آمد جان من بیچاره خریدار آمد
2 با شهد لبش نکرده ام یاد شکر تا طوطی لعل او به گفتار آمد
1 مستغرق بحر غم عشقیم نگارا خود حال نپرسی که چه شد غرقه ما را
2 ای دوست به فریاد دل خسته ی ما رس بفرست نوایی من بی برگ و نوا را
1 گفتم آن ترک جفا جو نکند هیچ وفا نکند با دل سرگشته ی ما غیر جفا
2 چون همه کار جهان، بنده به کامش خواهد از چه رو می نکند کام دل خسته روا
1 تا تو بر رخ داده ای از زلف تاب آتشی افکنده ای در شیخ و شاب
2 زان همی سوزد جگر در سینه ام خون ز چشمم می رود بر جای آب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به