تا که بر طور دل این آتش از آشفتهٔ شیرازی غزل 707

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

تا که بر طور دل این آتش سودا زده‌ایم

1 تا که بر طور دل این آتش سودا زده‌ایم آتش غیرت بر سینه سینا زده‌ایم

2 رشته و سبحه زنّار گسستیم ز هم دست تا در خم آن زلف چلیپا زده‌ایم

3 تا که در گلشن عشق تو نواسنج شدیم طعن‌ها بر گل و بر بلبل شیدا زده‌ایم

4 بحر عشق است و به کشتی نتوان کرد عبور از پی گوهر مقصود به دریا زده‌ایم

5 مصحف زهد ریایی بنهم در آتش کآتشین می ز کف آن بت ترسا زده‌ایم

6 رفت مجنون ز پی لیلی اگر اندر حی ما سراپرده به سرمنزل سلمیٰ زده‌ایم

7 تا که احرام ره کعبه عشقت بستیم پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زده‌ایم

8 زیر لب خنده‌زنان شاهد قدسم می‌گفت ما دم روح قدس در دم عیسیٰ زده‌ایم

9 حاصل ذکر ملک نعره مستانه توست تا به میخانه سحر ساغر صهبا زده‌ایم

10 نازم آن ساغر مینا که ز تأثیر مِیَش خیمه بالاتر از این گنبد مینا زده‌ایم

11 هرکس آشفته زده چنگ به دامان کسی ما به دامان علی دست تَوَلّا زده‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment