- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا که بر طور دل این آتش سودا زدهایم آتش غیرت بر سینه سینا زدهایم
2 رشته و سبحه زنّار گسستیم ز هم دست تا در خم آن زلف چلیپا زدهایم
3 تا که در گلشن عشق تو نواسنج شدیم طعنها بر گل و بر بلبل شیدا زدهایم
4 بحر عشق است و به کشتی نتوان کرد عبور از پی گوهر مقصود به دریا زدهایم
5 مصحف زهد ریایی بنهم در آتش کآتشین می ز کف آن بت ترسا زدهایم
6 رفت مجنون ز پی لیلی اگر اندر حی ما سراپرده به سرمنزل سلمیٰ زدهایم
7 تا که احرام ره کعبه عشقت بستیم پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زدهایم
8 زیر لب خندهزنان شاهد قدسم میگفت ما دم روح قدس در دم عیسیٰ زدهایم
9 حاصل ذکر ملک نعره مستانه توست تا به میخانه سحر ساغر صهبا زدهایم
10 نازم آن ساغر مینا که ز تأثیر مِیَش خیمه بالاتر از این گنبد مینا زدهایم
11 هرکس آشفته زده چنگ به دامان کسی ما به دامان علی دست تَوَلّا زدهایم