تا عطف عنان کرد زآفاق از آشفتهٔ شیرازی غزل 688

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

تا عطف عنان کرد زآفاق خیالم

1 تا عطف عنان کرد زآفاق خیالم شد پیر مغان خضرم و داد آب زلالم

2 هر در که زدم خانه خدا جز تو ندیدم زآن از همه جا سوی تو برگشت خیالم

3 بارم بده ای یار که من تشنه تو آبی و از صحبت اغیار سراپای ملالم

4 من رانده دیر و حرمم ور تو بخوانی با این شرف اندیشه نباشد زوبالم

5 منکر نیم از پرسش گورو زنکیرین با مهر تو آیا چه جواب و چه سؤالم

6 دزدیده بچشمت نگران دیده کز اطراف ترکان نظر دوز ندادند مجالم

7 با داغ قبول تو بدیها همه نیکوست ور تو نه پسندی همه نقص است کمالم

8 بنمای هلال خم ابرو چو مه نو کاین حاصل عمر است مها در همه سالم

9 یکروز سگ خویشتنم خوان زعنایت تا خلق بدانند که دارای جلالم

10 اکسیر زخاک در میخانه گرفتم پرداخته شد کیسه اگر از زور و مالم

11 از سفره تو بهره برد دشمن و هم دوست درویش توام چون ننهی خوان نوالم

12 وجه الهی و لم یزل و من بتو پیوند با بود تو ای عشق محالست زوالم

13 در رتبه حیدر که خدایش شده وصاف آشفته چه گویم که ثنا گستر و لالم

14 داماد مدیحت زسرانگشت عنایت خوش پرده برانداخت زربات حجالم

عکس نوشته
کامنت
comment