- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا که خورشید جمالت بجهان تابان گشت از شعاعش همه ذرات مه تابان گشت
2 دل که در کوی غم عشق تو منزل سازد بیقین خانه عیش و طربش ویران گشت
3 بار دیگر سرو سامان بجهان باز نیافت جان که در عشق تو سرگشته و بی سامان گشت
4 جان بیمار ز دردت بدوائی نرسید گرچه عمری بجهان در پی این درمان گشت
5 پرتو نور تجلی تو بر دل چو بتافت جان و دل بین که ازآن دم بچه رو حیران گشت
6 از خیال خرد و صبر و سکون بیزارست جان که او عاشق و شیدای رخ جانان گشت
7 در همه شهر شود شهره بناموس و بنام هرکه در کوی ملامت پی این رندان گشت
8 گو مجو زاهد ماشیوه تقوی ز کسی کو برندی و بمستی بجهان دستان گشت
9 نامرادی و غم عشق و ریاضات و سلوک بر اسیری بهوای تو همه آسان گشت