- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا که خورشید جمال از برج رویت طالعست خانه جان و دلم روشن ز نور لامعست
2 جمله عالم نقاب شاهد روی تو شد این سخن پنهان نمی گویم حدیثی شایعست
3 می شود روشن ز حسنت هرنفس کون و مکان زانکه از مهر رخت هر لحظه نوری ساطعست
4 هرزمان یابم حیاتی تازه از دیدار تو مرده دل آنکس که عمرش بی جمالت ضایعست
5 هرکرا با دولت وصل تو باشد دست رس هم زمانه چاکرست او را و گردون تابعست
6 قصه بوس و کنارش هست امری بس محال دیده در عمری بدیداری از آن مه قانعست
7 پرتو خورشید عالم سوز روی نوربخش قید موهوم اسیری از دو عالم رافعست