تا سودا شب نقاب صبح صادق از سلمان ساوجی غزل 345

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

تا سودا شب نقاب صبح صادق کرده‌ای

1 تا سودا شب نقاب صبح صادق کرده‌ای روز را در دامن مشکین شب پرورده‌ای

2 ای بسا شبها که با مهرت به روز آورده‌ام تا تو بر رغم دلم یک شب به روز آورده‌ای

3 از بخاری چشمه خورشید را آشفته‌ای وز غباری خاطر گلبرگ را آزرده‌ای

4 مه رخان چین به هندویت خطی داده‌اند زان سیه کاری که با خورشید رخشان کرده‌ای

5 گر چه جان بخشیده‌ای از پسته تنگم ولی شد ز عناب لبت روشن که خونم خورده‌ای

6 مردم چشم جهان بینت اگر خوانم رواست زانکه در چشم منی وز چشم من در پرده‌ای

7 جاودان در بوستان عارضت سرسبز باد آن نبات تازه کز وی آب شکر برده‌ای

8 گرد عنبر بر عذار ارغوان افشانده‌ای برگ سوسن بر کنار نسترن گسترده‌ای

9 یار کنار چشمه حیوان به مشک آلوده‌ای یا غبار درگه صاحب به لب بسترده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment