- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دامن آن تازه گل از دست برون شد چون غنچه دلم ته به ته آغشته به خون شد
2 گفتم نکنم میل جوانان چو شوم پیر فریاد که چون پیر شدم حرص فزون شد
3 بگشاد صبا تاری ازان جعد مسلسل صد خسته جگر بسته زنجیر جنون شد
4 از بس که مرا سوخت خط غالیه بویت از دود دلم روی هوا غالیه گون شد
5 صد بار شد از عشق توام حال دگرگون یک بار نگفتی که فلان حال تو چون شد
6 جان سوخت غم شاد مبادا آن کس که بدین ورطه مرا راهنمون شد
7 مرغ دل جامی که کسی را نشدی رام در دام سر زلف تو افتاد و زبون شد