- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز عالم فانی، عارف زمان رفته از تن جهان گویی، عمر جاودان رفته
2 هر که پیشوا دارد، نور شمع ایمان را بر سرای ظلمانی، آستین فشان رفته
3 بهر سال تاریخش، خامه ام نشان می جست دل به خون تپید و گفت: دانش از میان رفته