- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا برآمد ز آتش شمشیر بهرامی شرار داد گیتی را فلک بر ملک بهرامی قرار
2 کرد بهرام افتخار از ملک شه بهرام شاه در همه معنی که برتر دیده از این افتخار
3 گشت ملک و عدل او آباد تا ملکست و عدل ملک بهرامی لباس و عدل بهرامی نگار
4 پیش بهرام زمین بهرام گردون بنده شد در زمانه بندگی ملک او کرد افتخار
5 بر فلک بهرام گوید دولت بهرام شاه هر چه مقصودست گیتی را نهاد اندر کنار
6 زآسمان روح الامین گویان به صد شادی که هست با ملک بهرام شه بهرام گردون جانسپار
7 سوخت شمشیر و جان بدسگالان روز رزم زانکه ببرامست شمشیر تو را آموزگار
8 برتر آمد مرتبه بهرام را از مهر و ماه تا ز نامی نام تو اندر جهان شد نامدار
9 در همه معنی چو احمد بود بهرامی مضا از پی صدر وزارت کرد او را اختیار
10 در کف کافی او زان خامه بهرام سیر سعد و نحس دوستان و دشمنان شد آشکار
11 این وزارت را که بهرامی است تیغ طبع او از نشاط خدمت تو گشت خرم روزگار
12 تا به عون ملک و دین باشند پیش تخت تو همچو بهرام از مضا هنگام رأی و وقت کار
13 راویا تو مدح های ملک بهرامی بخوان ساقیا تو جام های بزم بهرامی بیار