1 تا عارض چون آتشت افروخته اند صد خرمن تقوی و ورع سوخته اند
2 گویی که قبای دلبری روز ازل بر قد تو پرداخته و دوخته اند
1 ای ملک طراوت به تو زیبنده ولایق روی تو و گلبرگ طری هر دو مطابق
2 از طرّه ی تو بوی برد عنبر سارا وز چهره ی تو رنگ برد برگ شقایق
1 ما وصال تو به زاری و دعا میطلبیم دردمندیم و ز لعل تو دوا میطلبیم
2 همچو حجّاج به احرام درت بسته میان کعبهٔ کوی تو از راه صفا میطلبیم
1 نَسیِم الوَرد یَذکُرنِی حَبِیب ِ و یُحَیینی بصَوتِ العَندَلیبِ
2 طَبیبِ العِشقِ دَاوا کُل َّ داءٍ فَکَیفَ و زادَنی دائی طَبِیبِ