- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز جام عشق دل مستان شد و دیوانه هم چون گهر مستغنی است از فکر آب و دانه هم
2 شیشه های طاق این غمخانه دلهای پر است شکوه ها زین دور دارد با لب پیمانه هم
3 صدمه های دل تپیدن نه همین رنگم شکست رخنه ها افکند در دیوارهای خانه هم
4 کرم شب تابیست چون گردد به گرد عارضش شمع بزم یار گاهی، می شود پروانه هم
5 گریهٔ مستی نه تنها غم زدای سینه است صیقل دلهاست جویا قهقه مستانه هم
6 اسیر پیچش آن طره شکن گیرم ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم
7 ز حیرتم چه عجب گر بماند از رفتار به روی آب روان گر کشند تصویرم
8 مرا ز ضعف به دل طاقت گسستن نیست گر از سرشک بود دانه های زنیجرم
9 لب سخن نگشایم عبث که همچو کتاب عیان ز پردهٔ خاموشیست تقریرم
10 به سینه غنچه پیکان شود مرا گل داغ جدا ز گلشن کوی تو بسکه دلگیرم
11 چو ریخت دست قضا رنگ صورت هستی ز پیچ و تاب رگ برق کرد تحریرم
12 شوم ز دشت نوردی اسیرتر جویا که همچو خانه دو نقش پای زنجیرم