- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا آفریدگار مرا رای و هوش داد بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
2 آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
3 گر باز روزگار مساعد شود مرا از هر چم آرزوست بیابم تمام داد
4 هست اوستاد من بغم عشق روزگار از روزگار به نبود هرگز اوستاد
5 زین صعبتر بروی مرا کارها رسید زین بسته تر بدست مرا بندها فتاد
6 الا خدای یک در بر هیچ کس نه بست الا هزار در به از آن بر دلش گشاد