1 تا از فروغ روی تو گل کامیاب شد چون صبح داغ سینه من آفتاب شد
2 از حسن نیم رنگ تو، ای ساقی بهار نظاره سیر مست گل ماهتاب شد
3 چون کشتی شکسته، که از آب پر شود ما را دل شکسته پر از خون ناب شد
1 ای چشم تو شوخ تر ز هر شوخ چشم از تو ندیده شوخ تر شوخ
2 از نام دو چشم خود چه پرسی؟ این فتنه گرست و آن دگر شوخ
1 آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد شمع خورشید جمالش بنظر دیر آمد
2 گفت: سوی تو بقاصد بفرستم خبری وه! که قاصد نفرستاد و خبر دیر آمد
1 من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟
2 پرسش حال غریبان رسم و آیینست، لیک هست در شهر شما این رسم و این آیین غریب